چكيده: انسان، مستعدّ اتصاف به همهي كمالات است امّا وصول به آنها در گرو تربيت صحيح ميباشد و براي رسيدن به هدف والاي قرب اليالله بايد بهترين شيوهها را انتخاب نمود. به يقين برترين روشها تنها در كلام و سيرهي انسانهاي كامل هر عصر و زمان جست و جو ميشود و چنين انسانهايي براي همهي عصرها و زمانها جز معصومين: كسي نيست. اين مقال در پي آشنايي با اهداف تربيتي امام سجّاد براساس صحيفهي سجاديه، دعاي ابوحمزهي ثمالي و سيرهي رفتاري آن حضرت است.
مقدمه
هدف از تربيت؛ عبادت حق و در نتيجه شناخت خداوند متعال است. تربيت خلق فلسفهي بعثت رسولان و مهمترين وظيفه اولياي الهي است. اهداف تربيتي دوران رهبري امام سجاد در سه محور خلاصه ميشود:
1. هدايت به حق و تميز حق از باطل؛ روشهاي امام براي اجراي اين مقصد متفاوت است. يك روز با خطابهي علي گونه، روز ديگر با تعليم دعا و موعظه، گاهي با پرورش اصحاب و ياران و همچنين با گريه بر امام حسين و شهداي كربلا.
2. اصلاح جامعه اسلامي و رسيدن به حيات طيبه؛ همان گونه كه امام حسين بر اين هدف تأكيد ميفرمايد، امام سجاد نيز آن را از خداوند طلب ميكند. امام پاكيزگي زندگي خويش و اصلاح امّت را در گرو عمل به اوامر و نواهي خداوند ميداند و آن را از پروردگار طلب مينمايد: فأحيِني حَيوةً طَيّبةً تنتظِمُ بِما اريدُ، و تبلُغُ ما اُحِبّ مِن حيثُ لااَتي ما تكرَهُ ول اَرتكِبُ ما نَهَيتُ عَنهُ؛ پس مرا زنده بدار به زندگي پاكيزهاي كه به آنچه ميخواهم پيوسته شود در صورتي كه آنچه را نميپسندي بهجا نياورم و آنچه را نهي كردهاي مرتكب نشوم.
3. توحيد محوري؛ اين هدف مشترك همهي انبيا، اوليا و مربيان الهي است و امام سجاد به تربيت بر مدار توحيد تأكيد ميفرمايد و از همين رو بر مفاهيمي مثل عبوديت، معرفت خدا، ايمان و تقوا تكيه ميكند. مقصود از روشهاي تربيتي شيوههايي است كه براي رساندن متربّي به اهداف مورد نظر استفاده ميشود. اين اصول تربيتي برگرفته از مباني عقلاني يا وحياني است. به عنوان مثال در نظام تربيتي اسلام از آيه شريفهي: ولقَد كرّمنا بني آدم، كرامت ذاتي انسان و حفظ عزّت نفس متربّي را اخذ ميكنيم و براي اجراي اين اصل تربيتي كه حفظ و تقويت عزّت نفس احساس شخصيّت متربي را نتيجه ميدهد، از روشهايي مثل تغافل و عفو و محبّت نيز استفاده ميشود. مربّي با به كارگيري اين شيوهها بر مخاطب تأثير ميگذارد و باعث تحريص، ترغيب و تحريك او به رفتارهاي خوب و دوري از كردارهاي ناپسند ميشود. كلام و سيرهي امام چهارم را در اين روش يادآور ميشويم.
1. روش اعطاي بينش بينش نوعي درك دروني است كه انسان را با واقعيت مورد نظر پيوند ميدهد. ايجاد بصيرت و بينش صحيح نسبت به انسان و جهان از اهداف مهم انبيا است. بينش انسان دربارهي اعمال و رفتار هنگامي كامل ميشود كه از خويش و جهان اطرافش آگاهي داشته باشد، در اين صورت است كه اين روش، مبتني بر اصل تحول باطن ميشود. امام سجاد اين روش را در دو بخش تفكيك فرموده است:
الف. اعطاي بينش در مورد دنيا؛ از ديدگاه قرآن دنيا جايگاه امتحان و مسير رفتن به سوي خداوند است. عالم طبيعت دار بلا و اَمَل و آرزو است كه متاع آن باعث فريب و غرور انسان ميشود: ... فَما مَتاعُ الحياة الدّنيا في الأَخرةِ إلاّ قليلٌ در ادعيهي امام زين العابدين دنيا وسيلهاي براي نيل به مقصد و تنها گذرگاه براي سفر به جهان آخرت ميباشد: ... وَارزُقني الرّغبةَ فيالعملِ لَكَ لإخِرَتي ... حتّي يكونَ الغالبُ عَلَيّ الزّهد في دنياي؛ خداوندا براي آخرتم رغبت در عمل براي خودت را روزيام قرار ده... تا اين كه بيرغبتي نسبت به دنيا بر من غالب باشد. در دعاي ابوحمزه نيز بينش صحيح نسبت به دنيا مورد توجه است. از آنجا كه دنيا دوستي منشأ همهي گناهان ميباشد، امام از خداوند كمك ميخواهد و ميفرمايد: سيّدي أخرج حبّ الدنيا من قلبي؛ مولاي من قلبم را از دوستي دنيا خالي كن. اين روش تربيتي، الگويي براي نيل به كمال است كه براساس آن انسان دلبستهي به دنيا نخواهد بود، بلكه آن را وسيلهاي براي پرورش روح و راهيابي به دايرهي رضايت خداوند و مقام خليفة الّلهي ميداند. در فرازي ديگر، از خداوند كفايت امور دني را طلب ميكند: اللّهمّ صلّ علي محمّد و ال محمّد واختِم لي بِخيرٍ وَاكفِني ما اهمّني مِن أمرِ دُنياي...
ب. اعطاي بينش در مورد انسان؛ در ادعيهي امام انسان داراي حالات و جلوههاي تربيتي متفاوت است. او بايد استعدادها و محدويتهايش را بشناسد تا از آنها در مسير كمال استفاده كند. از نظر امام انسان داراي قابليتهايي است كه با بينش صحيح نسبت به خويش ميتواند زمينههاي رفتار پسنديده را فراهم سازد، بر اين اساس تصحيح بينش انسان دربارهي خود يك روش تربيتي به حساب ميآيد. همچنان كه در قرآن، انسان فقير و خداوند غنيِ حميد است، امام نيز به ضعف انسان اشاره كرده و ميفرمايد: يا غنيّ الأغنياءها نحن عبادك بين يديك، و أنا أفقر الفُقراء إليك، فاجبر فاقتنا بِوُسعك... در دعاي ابوحمزه خود را نيازمند حمايت خداوند ميداند و حفظ خويش را در سايهي حمايت پروردگار طلب ميكند: اللّهمّ احرسني بحراستك، واحفظني بحفظِك.
ج. پرهيز از غفلت؛ امام سجاد اعطاي بينش مربيان به متربّيان را در رفتار نيز آموزش ميدهد. زُهري ميگويد: شبي سرد امام را در حاليكه مقداري آرد و هيزم حمل ميكرد، ديدم. پرسيدم: چه چيز با خود داريد؟ فرمود: آهنگ سفري دارم و زاد و توشه برگرفتم. گفتم: غلام من حاضر است و به جاي شما حمل ميكند. فرمود: خير خودم حمل ميكنم و نفس خود را از چيزي كه مرا در اين سفر نجات ميدهد باز نميدارم. چند روز بعد امام را ديدم و عرض كردم: چنين سفري كه فرموديد نميبينم، فرمود: مقصودم سفر آخرت مرگ بود. آري امام با اين رفتار، بينش صحيح دربارهي مرگ و زندگي را به زهري متربّي منتقل فرمود.
2. روش عفو بخشش عبارت است از: تغيير ارادي و آگاهانهي قلبي و نتيجهي موفقيّت آميز كوشش فعّال براي جايگزيني انديشههاي خوب به جاي افكار بد و احساس هم دردي با خاطي و گذشت از اشتباه او كه با انگيزهي آرامش رواني و پرورش او يا جلب رضايت خداوند صورت ميگيرد. از جمله مكارم اخلاق؛ گذشت از تقصير ديگران است كه در قرآن به آن امر شده است: خُذِ العَفوَ وَ أمُرْ بِالعُرفِ... عفو در صورتي ارزشمند است كه انسان قدرت انتقام داشته باشد، در غير اين صورت سكوت انسان از مصاديق عفو نيست، بلكه از مصاديق كظم غيظ است و كظم غيظ و سكوت اگر از روي ناچاري باشد، منجر به حقد و كينه و باعث سوء ظن، حسد، غيبت و تهمت ميشود. خداوند اوّلين مربي است كه با بخشش اولين متربيّان خويش يعني آدم و حوا، "عَفُوّ" ناميده شد. از اينرو عَفْو و گذشت در تربيت، قدمتي همسان با خلقت انسان دارد. حضرت زينالعابدين در دعاي شانزدهم صحيفهي سجاديه خداوند را با وصف "عَفُوّ" ميخواند و در دعاي التجاء تربيت نفس انساني را تنها در گرو گذشت خداوند از گناهان فرد ميداند. امام ميآموزد كه متربّي بايد متواضعانه در برابر مربّي خطايش را بپذيرد: اللهمّ إن تشأ تَعفُ عَنّا فَبِفضلِكَ، و إن تشا تُعذّبنا فَبِعدلِكَ، يا غنيّ الاغنياء، هانحنُ عبادُكَ بينَ يَدَيك، وأنا افقرُ الفقراء اليك، فاجبُر فاقتَنا بِوُسعِكَ ولاتَقطَع رجاءنا بِمَنعِكَ؛ بارالها، اگر بخواهي ما را عفو كني اين از فضل و بخشش توست، و اگر بخواهي ما را كيفر نمايي براساس عدالت است، اي كسي كه از همهي اغنيا بينيازتري، هم اكنون ما بندگان در پيشگاه تو حاضريم، و من محتاجتر از همه نيازمندان نسبت به [عفو] هستم، بنابراين ناداري ما را با وسعت خود جبران فرما و اميد ما را با دريغ نمودنت قطع مگردان. در اين فراز امام در مقام هدايت ميآموزد كه متربّي بايد نادم باشد و نبايد خطا را تكرار نمايد و باز هم انتظار بخشش داشته باشد، بلكه مربّي ميتواند متربّي را عفو كند يا اگر به تربيت او مضرّ باشد گذشت نكند. در دعاي ابوحمزه نيز امام ضمن آموزش طلب عفو متربّي از مربي با ذكر صفت رحمت الهي به بندگان خطاكار اميدواري ميدهد تا در راه تربيت مأيوس نشوند و به حركت خويش ادامه دهند: أنت يا إلهي أوسعُ فضلاً وأعظمَ حِلماً مِن أن تُقايِسَني بِفِعلي وخطيئتي، فالعَفو فالعَفو فالعَفو؛ اي خدايي كه فضل بيپايان و بردباري عظيم تو برتر از آن است كه مرا با گناهم مقايسه نمايي، از من درگذر. در سيرهي سيّد الساجدين نيز بر روش عفو تأكيد ميشود و امام آن را در برابر نزديكان، غلامان، شيعيان و مخالفان به كار ميگيرد. عمادالدين طبري نقل ميكند: روزي مردي از بستگان [حسنبن حسن] نزد امام آمد و به ايشان دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون حسن از نزد حضرت بازگشت، امام به كساني كه نزد او نشسته بودند فرمود: شنيديد اين مرد چه گفت؟ ميخواهم با من بياييد و پاسخي را كه به او ميدهم بشنويد. امام نعلين خود را پوشيد و به راه افتاد و فرمود: ... والكاظمينَ الغيظَ والعافينَ عَن النّاسِ واللهُ يُحِبّ المُحسنين چون به خانهي حسن رسيدند، امام فرمود: بگوييد سجاد است. حسن بيرون آمد. او ميپنداشت امام زينالعابدين براي تلافي نزد او آمده است. عليبن الحسين فرمود: "يا أخي، إن كُنتَ قُلتَ ما فيّ استغفِرَ الله مَنهُ، وإن كُنتَ قُلتَ ماليس فِيَّ فَغفرالله لك؛ حسن به پاي امام افتاد و بوسه زد و گفت: أستغفرالله بل قُلتُ فيكَ ماليس فيكَ وأنا اَحقَ به". در اين ماجرا امام با سكوت خود و رفتن به خانهي حسن روش رفتاري عفو را به متربّي خطاكار و ديگران آموزش داد؛ چرا كه عفو و گذشت، علاوه بر فوايد و آثار فراوان اخلاقي كه در آيات و احاديث ذكر شده است، و خداوند خود را به اين وصف توصيف فرموده است، در عمل به عنوان عامل مهمّي در تعديل روابط بين افراد و برقراري آرامش رواني نتيجه بخش ميباشد. بخشش، علاوه بر ترسيم روابط بين افراد و كاهش تنشهاي اجتماعي، در تأمين سلامت رواني، كاهش اضطراب و افسردگي، عصبانيّت و پرخاشگري، اختلالات عاطفي و رفتاري، افزايش اعتماد به نفس، و پيشرفت تحصيلي فرزندان بسيار مؤثر و كارآمد است. در شمارهي ديگر به روشهاي: يادآوري نعمت، تغافل، محبت، رفق و مدارا و ... خواهيم پرداخت. ادامه دارد...
روش يادآوري نعمتها:
يكي ديگر از روشهاي تربيتي، شيوهي يادآوري نعمتهاست كه مبتني بر اصل تذكر ميباشد. اصل تذكر بيانگر آن است كه گاهي بايد فرد را به آنچه علم دارد يادآور ساخت، چرا كه انسان دچار غفلت از گذشتهي خويش ميگردد. در اين روش سعي بر آن است كه آدمي با خويشتن روبه رو شود و به خود بنگرد و حلاوت نعمتهايي كه به او ارزاني شده را بچشد.([1]) در قرآن كريم نمونههاي زيادي از يادآوري نعمتها در زندگي فردي ديده ميشود، آنجا كه به پيامبرش ميفرمايد:
... ألَم يَجِدكَ يَتيماً فَئاوَي وَوَجَدَكَ ضآلاًّ فَهَدي وَوَجَدَكَ عَآئِلاً فَأغني فَأمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقهَر وَأمّا السّآئِلَ فَلاَ تَنهَر وَأمّا بِنعمةِ ربّكَ فَحدّث([2])
و همچنين در حيات اجتماعي نيز نعمت رهايي از ضلالت، تفرقه، خودبيني و ... را متذكر شده است:
... واعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَميعاً وَلاَ تَفَرّقُوا وَاذكُرُوانِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُم إذ كُنتُم أعدَآءً فَألَّف بَينَ قُلُوبِكُم فَأصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إخْواناً وَكُنتم عَلي شَفا حُفرَةٍ مّنَ النّار فَأنقَذكُم مِنّها كذلكَ يُبيّنُ الله لَكُم ءايتهِ لَعلّكُم تَهتدُون([3])
روش يادآوري نعمتها در كلام امام سجاد(عليه السلام):
امام سجاد(عليه السلام) در دعاي شكر، نعمتهاي الهي را يادآوري ميفرمايد:
والحمدلله الّذي أختارلنا محاسنَ الخلق و اجري علينا طيّبات الرّزق؛ ستايش مخصوص خداوندي است كه محاسن و زيباييهاي خلقت را براي ما برگزيد و همچنين روزيهاي طيّب و پاكيزه را در اين عالم براي ما به جريان انداخت.([4])
امام(عليه السلام) در فرازهاي ديگر دعا با ذكر نعمتهاي زير به ستايش خداوند ميپردازد:
والْحمدُلله علي ما عرّفنا من نفسه، والهمناه من شكره، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيّته و دلّنا عليه من الإخلاص له في توحيد، و جنّبنا من الإلحاد والشّكّ في أمره ...، والْحمدُلله الّذي دلّنا علي التّوبه.([5])
نعمتهاي يادآور در اين كلام امام (عليه السلام) عبارت است از:
شناخت خدا، اخلاص در توحيد، دوري از شرك و الحاد، هدايت به سوي توبه.
امام(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه نيز يادآور نعمتها ميگردد و در فرازي از دعا چنين ميفرمايد: أينَ عطاياكَ الفاضلةَ أينَ مواهِبُك الهنيئة؛ خداوندا كجاست نعمتهاي گوارا و بزرگواري بي حد تو.([6])
در جملهاي ديگر، امام(عليه السلام) اعمال انسانها را در مقايسه با نعمتهاي الهي بسيار ناچيز دانسته و ميفرمايد: وما قدرُ اَعمالِنا في جَنبِ نِعمِك؛ ارزش كارهاي ما در قياس با نعمتهاي تو ناچيز است.([7])
اثر تربيتي اين روش آن است كه مربّي غفلت فرد يا جمع را با ياد آوردن نعمتهايي كه در گذشته به متربّي يا متربّيان اعطا شده ميزدايد و در او شور و رغبت تازهاي براي عمل به وجود ميآورد.
همچنين مربّي بايد خوشيها و سختيهاي زندگي مترّبي را در خاطر او زنده كند، تا وي را براي به ثمر رساندن نعمتهايي كه در اختيار اوست، فرا خواند و به راه اندازد.
روش تغافل:
تغافل، يعني انسان چيزي را بداند و از آن آگاه باشد ولي با اراده و عمد خود را غافل نشان دهد و وانمود كند كه از آن آگاه نيست. ([8])
تغافل صفتي پسنديده، و يكي از اصول اخلاقي و تربيتي ائمه(عليهم السلام) ميباشد و داراي آثار درخشاني در تربيت است.
در روايات به تغافل، و فوايد و اثرات تربيتي آن اشاره شده است. امام علي(عليه السلام) در اهميّت تغافل ميفرمايد: نصفُ العاقل إحتمال و نِصفُهُ تغافُل؛ نيمي از ساختار انسان خردمند بر اساس احتمال و نيمي ديگر به چشم پوشي بستگي دارد.([9])
و نيز ميفرمايد: كسي كه از بسياري امور تغافل نكند، آرامش و آسايش خود را متزلزل كرده است.([10]) تغافل شاخهاي از حلم و بردباري است و بدون حلم نميتوان به آن دست يافت. در اينباره امام علي(عليه السلام) فرمود: لاحِلمَ كَالتّغافل.([11])
همچنين امام(عليه السلام) تغافل نمودن از امور ناچيز را باعث افزايش منزلت تغافل كننده ميداند، و با بيان مضرّات عدم به كارگيري اين شيوه مخاطب را به اين روش هدايت و تحريك ميفرمايد:
وعظّموا أقداركم بالتغافل عن الدنّي من الأمور... ولا تكُونوا بحّاثين عمّا غاب عنكم، فيكثر غائبكم ... و تكرّموا بالتّعامي عن الاستقصاء؛ قدر و منزلت خود را با تغافل نسبت به او بالا ببريد... و زياده از اموري كه پنهان است تجسّس نكنيد كه عيب جويان شما زياد ميشوند... و با چشم بر هم نهادن، از دقت بيش از حدّ در جزييات، بزرگواري خود را ثابت كنيد.([12])
انواع تغافل
تغافل هميشه سودمند نيست. براي آنكه مقصود ائمه از تغافل به عنوان يك صفت پسنديده روشن گردد، آن را تحت عنوان مثبت و منفي ممدوح يا مذموم بررسي مينماييم:
الف. تغافل مثبت؛ مقصود ائمه(عليهم السلام) از تغافل در اخلاق و تربيت اين قسم ميباشد، يعني انسان چيزهايي را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است، با اين كه فرد خود را نسبت به مسألهاي كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد به ناآگاهي و بياطلاعي بزند، و يا با بزرگواري از كنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروي ديگران شود.
پنهان ساختن عيوب و لغزشهاي ديگران بسيار پسنديده است، زيرا هر كس كه عيبي دارد سعي ميكند از ديگران پنهان نمايد. در امر تربيت اگر از متربّي پرده دري شود به آبرو و حيثيت اجتماعي وي خدشه وارد ميشود، و اين خود نوعي تشويق به خطا است كه باعث گمراهي ميشود، زيرا اگر نسبت به فرد نگرش مثبت نباشد، از انجام كارهاي ناپسند به صورت علني ابا نخواهد داشت.([13])
البته ممكن است در مواردي حسن نيّت نباشد، بلكه هواي نفس و انديشههاي پليد انگيزه و محرّك آن قرار گيرد، از آن جمله:
1. تغافل شخص حسود؛ حسود در كارهاي بد محسود تغافل ميكند و قصدش اين است كه وي به روش نادرست خويش ادامه دهد تا بين مردم مفتضح شود و آبرويش برود.
2. تغافل انسان سودجو؛ تغافل او از گناه ديگران به مصلحت تغافل شونده نيست، بلكه نفع شخصي خود را در آن ميداند.
3. تغافل فرد جاه طلب؛ انسان جاه طلب از اخلاق ناپسند ديگران تغافل ميكند و از زشتي كارهاي آنان سخن نميگويد تا اين كه انتقادش موجب آزردگي افراد از او نشود.([14])
شيوهي تغافل در كلام عليبن الحسين(عليه السلام)
روش تغافل مربّي از خطاهاي متربّي در كلام امام(عليه السلام) به دو صورت قابل تقسيم است:
الف. چشم پوشي خداوند از گناهان بندگان؛ خداوند كه مربّي همهي بندگان است با پوشانيدن عيوب آنان و رسوا نكردنشان سعي در مقرّب ساختن آنها به خويش را دارد. در قرآن كريم([15]) نيز اين روش مورد تأييد قرار گرفته است، زيرا وقتي كه منافقين به قصد طعنه و اذيّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را اُذُن ميخوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پرده پوشي پيامبر كه ميخواهد از اين راه منافقين را هدايت فرمايد، با عنوان اُذُن خير و رسول رحمت تعبير فرموده است.([16])
بنابراين قبول توجيههاي متربّي از طرف مربّي، زيركي مربّي را خدشهدار نميكند، بلكه مايهي بزرگواري مربّي است.([17])
امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّي كه از گناه بنده تغافل نموده ـ گويا گناهي را مرتكب نشده است ـ ستايش ميكند:
والْحمدُللّه الّذي يَحلُمُ عنّي حتّي كانّي لاذنبَ لي([18])
در اينجا امام(عليه السلام) با لسان دعا، روش تربيتي تغافل را به همهي مربّيان آموزش ميدهد، چرا كه وقتي خداوند براي اصلاح رفتار بندگان از خطاهايشان تغافل ميفرمايد پس تمامي بندگان در مقام تربيت بايد به اين نحو عمل كنند.
ب. تغافل انسانها نسبت به يكديگر؛ از نظر امام(عليه السلام)، تغافل علاوه بر آنكه در تربيت ضروري است، يكي از اصول مهمّ اجتماعي زندگي آرام و خالي از دغدغه و وسيلهي سامان يافتن امور دنيايي جامعهي انساني به شمار ميرود، همچنان كه امام(عليه السلام) در وصيّت به فرزندشان در اهميّت تغافل ميفرمايد:
وَاعلَم يا بُنيَّ إنَّ صلاحَ الدّنيا بِحذافيرِها في كَلِمَتينِ اِصلاحُ شأنِ الْمعاشِ مِلؤُ مِكيالٍ ثُلُثاه فِطنةٌ و ثُلثُهُ تَغافُل، لانّ الانسانَ لايَتَغافَل إلاّ عن شيء قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهٌ؛ فرزندم همانا سامان يافتن همهي امور دنيا در دو كلمه خلاصه ميشود، اصلاح و تأمين معاش زندگي همچون پري پيمانهاي است كه دو سوم آن به هوشمندي و يك سوّم آن به چشم پوشي است، زيرا انسان تغافل نميكند، مگر از چيزي كه آن را ميشناسد و آگاهي دارد.
امام با بيان اهميت تغافل و فوايد آن ما را به اين سو تشويق و هدايت ميفرمايد.
روش محبّت:
محبّت يعني دوستي و ميل طبع به سوي چيز لذت دار.([19])
ملامهدي نراقي در تعريف محبّت گفته است: محبّت عبارت است از ميل و كشش طبع به سازگار و لذّت آور.([20]) همچنين در تعريف آن گفته شده است: محبّت صفتي در نفس انسان است و به چيزي تعلّق ميگيرد كه به اعتقاد او داراي خير و خوبي باشد.
محبّت در قرآن و كلام امام سجاد(عليه السلام)
در قرآن واژه محبّت به صورت اسم و فعل هشتاد و سه بار آمده است. در قرآن و ادعيه امام چهارم(عليه السلام) به سه نوع محبّت بر ميخوريم:
الف. محبت خدا به بندگان مربّي به متربّي؛ از جمله صفات خداوند محبّت او به همهي مخلوقات، به ويژه انسان است. در قرآن كريم نيز خداوند بارها محبّت خود را ابراز فرموده است: در آيات زيادي با عنوان إنّ اللهَ يُحبُ الّذين... دوستيخود را نسبت به پاكان، توّابين، نيكوكاران، متقين، متوكّلين، صابران و اهل قسط ميفرمايد:
و در جايي ديگرمحبّت متقابل بين خداوند و بندگان را با عبارت: يُحبّهُم و يُحبّونَهُ([21]) فرموده است. همچنين در قرآن به فراگيري رحمت خداوند([22])، و مقرّر داشتن مهر و محبّتش به بندگان اشاره شده است.([23])
امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي اول محبّت خدا نسبت به بندگان را مورد ستايش قرار ميدهد:
ثمّ سَلَكَ بِهِم طريقَ إرادته، وَبعثهُم في سبيل محبّته؛([24]) سپاس خدايي را كه مخلوقات را در جهت ارادهي خود به سلوك واداشته و در طريق محبّت خود مبعوث ساخته است.
در فرازي ديگر از اين دعا امام(عليه السلام) به دوستي بين خدا و بنده اشاره ميفرمايد: يا حبيبَ مَن تَحبّبَ إليكَ؛ اي دوستدار كسي كه تو را دوست دارد.([25])
ب. محبّت بنده به خدا متربّي به مربّي؛ اساس تربيت در اسلام محبّت الهي است. بسياري از مردم از مبدأ وجود غافل هستند و تنها به مظاهر وجود توجه ميكنند، و چون صورتهايي از كمال را در موجودات مييابند آنها را محبوب خويش قرار ميدهند.
و حال آن كه قرآن كريم يكي از اوصاف مؤمنان را محبّت شديد و عشق به خداوند معرفي ميكند: ... والّذينَ ءامنوا أشدُّ حُبّاً لِلّه...؛ آنان كه اهل ايمانند محب و عاشق خداوند هستند.([26])
محبّت بنده به خدا ـ مهمترين مربّي ـ سر منشأ تربيت نيكو و وصول به كمال است. از آنجا كه محبّت، انسان را به هم رنگي، گذشت، و ايثار در راه محبوب ميكشاند، اطاعت آور است و در تربيت انسان نقش اساسي دارد.
امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه ميفرمايد:
مَعرفَتي يا مَولايَ دَليلي عَليكَ وحُبّي لَكَ شفيعي إليكَ؛ مولاي من شناختم از تو رهنمايم به سوي توست و محبّتم به تو شفيعم در پيشگاه توست.([27])
در اين فراز امام(عليه السلام) محبّت بنده به خدا را سبب شفاعت از خطا ميداند.
ج. محبّت انسانها به يكديگر؛ عناصر اين محبّت انسانها هستند. خداوند روش جذب مردم و بهترين شيوهي تربيت را محبّت دانسته و پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به آن امر فرموده است:
فَبِما رحمَة مّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كَنتَ فظَاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَوْلِكَ فاعفُ عَنْهُم واستغْفِرْ لَهُم ... ([28])؛ پس به [بركتِ] رحمت الهي، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدي، و اگر تندخو و سختدل بودي قطعاً از پيرامون تو پراكنده ميشدند. پس، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه....
سازماندهي جهان آفرينش بر اساس رحمت و محبّت است و پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) جلوهي تام رحمت و محبّت الهي معرفي شده است: وَمَآ أرسَلْنا إلاّ رحمَةً لّلعالمين([29])؛ و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.
رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) با روش محبت، سرسختترين مردم را متحوّل و منقلب ساخت، و در ازاي اين هدايت و تربيت از مردم اجر و مزد طلب ننمود و تنها ولايت و محبّت نزديكانش را طلب فرمود:
... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلاَّ الْمودّةَ فِي الْقُربي ...([30])
علت اين سفارش آن است كه اطاعت يكي از آثار محبت است. با اين روش محب تلاش ميكند كه به صفات محبوب متّصف شود، به ويژه آن كه دوستي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) بهترين و كوتاهترين راه اصلاح، تربيت و تهذيب نفس است.
امام زين العابدين(عليه السلام) از خدا ميخواهد كه محبّت او را در دل مؤمنين قرار دهد: واجعَل لَنا في صُدورِ المُؤمِنين وُدّ([31])</P>
همچنان كه محبّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در خواست منزلت از درگاه الهي ميداند:
و بحبّي النّبيِّ الاُمّي القُرشِيَّ الهاشميَّ العربيَّ التَّهاميَّ المكّيَّ المَدَنيَّ ارجوُ الزُّلفةَ لديْكَ؛ خداوندا به دوست داشتن پيامبر درس ناخوانده قرشي هاشمي عربي تهامي مكي مدني، منزلتي را در پيشگاهت اميد دارم.([32])
در ادعيه و سيرهي عملي امام سجاد(عليه السلام) از روش محبّت براي تربيت و هدايت همهي مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّي دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است، و اين بهترين الگو و اسوهي عمل براي مربّيان است.
روش رفق و مدارا:
در قرآن كريم وقتي سخن از هدايت و تربيت به ميان ميآيد به پيامبر امر ميفرمايد كه حتي با دشمن نيز نرم سخن گويد: فَقُولاَ لَهُ قولاً لّيِّناً...([33])
بر اساس مفاد آيات قرآن و سيرهي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه(عليهم السلام) در تربيت، اصل بر تسهيل و ملايمت و مدارا است و هر آنچه همراه با تكلّف و خشونت باشد از اين حوزه خارج است.
مدارا در مراحل اوليه تربيت و خطاهاي ناشي از جهل و غير لجوجانهي متربّي ضروري است.
بنابراين در تربيت، اصل بر رفق و مدارا است و اين شيوه زمينه ساز انگيزهها و مشوّق متربّي براي پذيرش مباني و راههاي تربيت و نزديك شدن او به اهداف تربيتي است.
گاهي متربّي ـ به ويژه نوجوان و جوان ـ بناي ناسازگاري با مربّي را در پيش ميگيرد. در اين موارد نبايد پاسخ او را با ناسازگاري داد، بلكه بايد با مدارا و رابطهاي مبتني بر احترام متقابل او را به سازگاري با ديگران سوق دعوت نمود.
رفق و مدارا در گفتار امام سجاد(عليه السلام)
در اين بخش به لحاظ اختصار تنها به رفق و مداراي امام(عليه السلام) با همسايگان ميپردازيم:
يكي از حقوق مورد تأكيد ائمه(عليهم السلام) در زندگي اجتماعي، رعايت حق همسايگان است. امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه علاوه بر تربيت فردي، ما را به آداب اجتماعي نيز توجّه ميدهد. دعاي بيست و ششم صحيفه به رفق و مدارا با همسايگان اختصاص يافته است. در آغاز دعا امام از خدا ميخواهد كه او را در رعايت حق همسايگان و دوستان همراهي فرمايد:
اللّهمّ صل علي محمد و آل محمد، وتَولّني في جيراني و مواليّ العارفين بحقّنا، والمنابذين لا عدائنا بافضل ولايتك؛ خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا در مورد حق همسايگان و دوستانم كه به حق ما معرفت دارند و با دشمنان ما در ستيزند به بهترين صورت ياري فرم.([34])
نيز ميفرمايد:
وَردهُم بصيرةٌ في حقّي، و معرفةً بفَضلي حتّي يَسعدُوا بي واسعدَ بِهِم؛ خداوندا بصيرت آنان را در حق من و معرفتشان را نسبت به فضل من بيفزاي تا آنان به وسيلهي من سعادت يابند و من به وسيلهي آنان سعادتمند شوم.([35])
با وجود آن كه امام(عليه السلام) معصوم است، امّا از خدا ميخواهد كه: من به وسيله آنان سعادتمند شوم اين درخواست امام در بردارندهي اين نكتهي تربيتي است كه روابط اجتماعي سالم در جهت كمال انسان مؤثر است، و چنانچه براساس ملاكهاي الهي تنظيم شود انسانها در رشد و كمال مادي و معنوي و در مسير تربيت به يكديگر ياري ميرسانند.
رفق و مدارا در رفتار امام زين العابدين(عليه السلام)
در اين بخش تنها به مداراي امام با دوستان ناآگاه ميپردازيم:
پيامبران و ائمه(عليهم السلام) با افراد به شيوههاي مقتضي برخورد ميكردند. هرگاه لازم بود كه از روش گفت و گو و مدارا دوستان ناآگاه و فريب خورده را كه تحت تأثير تبليغات دشمنان قرار گرفته بودند به راه راست هدايت فرمايند اين شيوه را به كار ميگرفتند.
امام سجاد(عليه السلام) در سال 61 هجري در مسير كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام سيره را به شكل عملي پياده كرد. آن هنگام كه اسيران اهل بيت(عليهم السلام) به شام وارد شدند، مردي جلوي امام ايستاد و گفت: سپاس خدايي كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد و اميرالمؤمنين را بر شما پيروز گردانيد.
عليبن الحسين(عليه السلام) خاموش ماند تا آن مرد شامي آنچه در دل داشت بر زبان آورد.
آنگاه امام(عليه السلام) از او پرسيد: قرآن خواندهاي؟
ـ آري.
ـ اين آيه را خواندهاي: ... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيْهِ أجراً إلاَّ الموَدّةَ في القُربي...([36])
ـ آري.
ـ و اين آيه را: وَءاتِ ذَالقُربي حقّهُ...([37])
ـ آري.
ـ و نيز اين آيه را: ... إنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ الْبَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهِير([38])
ـ آري.
ـ اي شيخ اين آيهها در حق ما نازل شده است، ماييم ذوي القربي، ماييم اهل بيت پاكيزه از هرگونه آلايش.
پيرمرد دانست آنچه دربارهي اسيران شنيده است درست نيست، آنان خارجي نيستند، بلكه فرزندان پيغمبرند، و از آنچه گفته بود پشيمان شد و گفت:
ـ خدايا، من از بغضي كه از اينان در دل داشتم به درگاهت توبه ميكنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بيزارم. و چون اين خبر به گوش دشمن رسيد او را به قتل رسانيد.([39])
در اينجا امام(عليه السلام) آن مرد را در مسير تربيت صحيح ميبيند؛ چرا كه او سخنش را با حمد خدا آغاز ميكند: سپاس خدايي كه شما را ...، امّا تبليغات دروغين حكومت شام روي او تأثير گذاشته بود. از اينرو امام با استفاده از روش رفق و مدارا اهانتهاي او را گوش ميدهد و با نرمي و ملاطفت با او سخن ميگويد تا او را به راه راست هدايت كند و در مسير تربيت علوي قرار گيرد.
رفق و مدارا باعث جلب قلوب متربّيان و ايجاد انس و الفت ميشود. مدارا با اعضاي خانواده، اطرافيان، همسايگان و افراد جامعه يكي از درسهاي عملي امام چهارم(عليه السلام) است.
اشاره:
در نوشتار پيشينِ بررسي شيوههاي تربيتي حضرت سيدالساجدين(عليه السلام)، به روشهاي يادآوري نعمت، تغافل، محبّت، و رفق و مدارا پرداختيم. در ادامه با ديگر راهبردهاي تربيتي چهارمين امام مكتب انسان ساز اسلام آشنا ميشويم:
روش انذار و تبشير
يكي از روشهاي كاربردي همهي پيامبران براي هدايت مردم "انذار و تبشير" است.
"انذار"، به معناي اعلام خطر و بر حذر داشتن و هشدار دادن از عواقب سوء اعمال زشت است.
و "تبشير"، به معناي نويد، و مژده و بشارت دادن در قبال انجام كارهاي نيك ميباشد.
كاربري تربيتي انذار و تبشير
استاد شهيد آيةالله مطهري(قدس سرّه) با ذكر يك تشبيه به توضيح و كاربرد آن ميپردازد:
تبشير، "قائد" است و انذار، "سائق". قائد يعني جلوكش. كسي كه مهار اسب يا شتري را ميگيرد، از جلو ميرود و حيوان از پشت سرش، او را ميگويند "قائد" و "سائق" آن كسي را ميگويند كه از پشت سر حيوان را ميراند. تبشير حكم قائد را دارد يعني از جلو ميكشد، و انذار حكم سائق را، يعني از پشت سر ميراند، و هر دوي اينها يك عمل انجام ميدهند. حال اگر اين دو با يكديگر باشد، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق، يكي از جلو حيوان را بكشد و ديگري از پشت سر حيوان را براند، هر دو عامل در آنِ واحد حكمفرما بوده است. و اين دو براي بشر ضروري است، يعني تبشير و انذار هيچ كدام به تنهايي كافي نيست. تبشير شرط لازم هست، ولي شرط كافي نيست. انذار هم شرط لازم هست، ولي شرط كافي نيست. اينكه به قرآن كريم "سبع المثاني" گفته ميشود شايد يك جهتش اين است كه هميشه در قرآن تبشير و انذار مقرون به يكديگر است، يعني از يك طرف بشارت است و نويد، و از طرف ديگر انذار و اعلام خطر.([1])
بنابر اين كاربرد انذار و تبشير در تربيت اصلاحي براي رشد و كمال متربّي است. انذار مانع حركت فرد به سوي پستي ميشود؛ به عبارت ديگر انذار به عنوان عاملي بازدارنده در تربيت نقش مهمي ايفا ميكند. همچنانكه استاد مطهري(قدس سرّه) در اين زمينه ميفرمايد:
عامل ترس، عامل فرو نشاندن است، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهاي عالي نيست، ولي عامل جلوگيري [از رشد] استعدادهاي پست و پايين و عامل جلوگيري از طغيانها است.([2])
علاوه بر ادعيه، در مواعظ امام نيز سخناني كه صريحاً تبشير يا انذار فرمودهاند، فراوان ديده ميشود. "انذار"هاي حضرت در نهي از رذايل اخلاقي بيشتر با لفظ "ايّاك" شروع ميشود. همچنان كه در وصيّت به فرزندشان، سرعت گذر عمر را يادآور شده و او را از آرزوي دراز نهي ميفرمايد: ... فَايّاكَ والامَل الطّويل....([3])
نيز براي نهي از عمل ناپسند غيبت، آن را به خوراك سگهاي جهنم تعبير فرموده است: ايّاكَ والغَيبة فانّها اِدامُ كِلابِ النّار.([4])
به منظور تربيت يكي از فرزندان، او را از مصاحبت با فاسق، كذّاب، بخيل، احمق و قاطع رحم، نهي ميفرمايد و از عواقب آن انذار ميدهد.([5])
امام سجاد(عليه السلام) براي تشويق به كسب فضايل اخلاقي و انجام اعمال خير، از شيوهي بشارت به ثواب و رضوان الهي استفاده ميفرمايد؛ آنچنان كه براي ترغيب به اخلاق نيك و خوشرفتاري، به ثواب زياد در ازاي آن بشارت ميدهد: أفضل ما يوضَعُ في الْميزان حُسن الْخُلق.([6])
امام(عليه السلام) با استفاده از انذار و تبشير، و آگاهي دادن و ايجاد بينش در متربّيان آنان را به اصلاح رفتارهايشان ترغيب ميكند، همچنان كه اين روش در تشويق ايجاد رفتارهاي خوب و پسنديده مؤثر است.
انذار و تبشير، به عنوان محرك بيروني به متربّي حسّ انتظار براي پاداش و كيفر ميبخشد، و او درحالتي از انتظار به انجام اعمالي تشويق ميشود كه برايش پاداش اُخروي در بر دارد و او را از عذابهاي سخت دور ميسازد.
در شيوهي تربيتي امام سجاد(عليه السلام) از انذار و تبشير براي هدايت متربّيان نيز استفاده شده است. از آنرو كه امام(عليه السلام) خود انساني وارسته و كمال يافته است و اعمال نيك را نه به خاطر شوق به ثواب موعود، و ترس از عذاب موعود، بلكه براي رضاي خداي متعال انجام ميدهد، اما استفاده از اين عبارتها در مناجات به جهت ايجاد انگيزه در متربّي براي انجام رفتارهاي شايسته و ترك رفتار ناسزا است. امام(عليه السلام) از اين دو روش براي ديگر سازي و تربيت مردم و فرزندان و اطرافيان استفاده ميفرمايد.
به كارگيري اين شيوه از سوي امام(عليه السلام) ميتواند الگوي عملي براي همهي مربّياني باشد كه ميخواهند با روشهاي صحيح، متربّيان را به اهداف تربيت توحيدي نزديك نمايند.
روش ابتلا
ابتلا به معناي غم، اندوه، رنج و نيز به معناي آزمودن در خير يا شر، آزمايش در نعمت يا مِحنت، گرفتاري شخص به نيكي يا بدي است.([7])
امتحان به اين معناست كه كاري را به كسي پيشنهاد ميكنند، يا او را در حادثه يا واقعهاي قرار ميدهند تا به وسيلهي آن صفات باطني او مانند: اطاعت، شجاعت، سخاوت و عفّت را دريابند. اين روش هميشه در صحنهي عمل ميباشد.([8])
ابتلا و امتحان براي درك و تشخيص صلاحيتها و تواناييهاي متربّي است. امام خميني(قدس سرّه) در تعريف امتحان ميفرمايد:
بعثت رُسُل و نشر كتب آسماني همه براي امتياز بشر و جدا شدن اشقيا از سُعدا و مُطيعين از عاصين است و معناي امتحان و اختيار حق، همين امتياز واقعي خود بشر است از يكديگر.([9])
ابتلا در قرآن كريم
در قرآن كريم بارها به مسأله امتحان الهي اشاره شده است، امتحان براي علم مربّي به لياقتهاي متربّي در باب خداوند منظور نيست، بلكه براي آن است كه به درجات معنوي و كمال بنده افزوده شود؛ از اينرو بندگان در معرض امتحان قرار ميگيرند: أحَسِبَ النّاسُ أن يُترَكوا أنْ يَقولُوا ءَاَمَنّا وَهُم يُفتَنون.([10])
قرآن كريم گاهي از بلا به عنوان وسيلهي نعمت استفاده كرده است كه "بلاي حسن" نام دارد و برخي اوقات آن را وسيلهي مصيبتها و مشكلات ميداند كه به آن "بلاي سيّء" گفته ميشود.([11]) چنانكه دربارهي قوم بني اسرائيل ميفرمايد: ... وَ بَلوْناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّيِّئات...([12]) و همچنين فرموده است: ... وَ لِيُبْلِيَ الْمؤمِنينَ مِنهُ بَلء حَسناً...([13]) همچنان كه در برخي آيات امتحان به خير و شر را وسيلهي آزمودن معرفي ميفرمايد: ... وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيرِ فِتنَةً و ....([14])
ابتلا در ادعيهي امام سجاد(عليه السلام) :
امام چهارم(عليه السلام) در ادعيه به اين روش اشاره ميفرمايد. در دعاي هنگام بيماري به ستايش خداوند ميپردازد، امّا اين مدح و ستايش فقط براي نعمت نيست، بلكه او را به هنگام بيماري نيز ميستايد:
نكتهي تربيتي اين عبارت، آموزش قدرشناسي از نعمت سلامتي است كه نتيجهاش رشد و تكامل انسان و آگاهي به ضعفها است.
امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي سي و ششم صحيفه سجاديه، هنگام شنيدن صداي رعد، از خداي متعال طلب باران رحمت ميفرمايد؛ باراني كه به بلاي سيّء تبديل نشود:
فلا تُمْطِرنا بِهِما مِطرَ السَّوء، ولاتُلبِسنا بِهِما لِباسَ البَلء([16])؛ خداوندا به واسطهي ابر و رعد و برق باران عذاب را بر ما مبار و به واسطهي آنها لباس محنت و بلا بر ما نپوشان.
پايان