روشهاي تربيتي امام سجاد (ع)

سيره عملي و رفتاري امام سجاد (ع)

روشهاي تربيتي امام سجاد (ع)

۱۰۹ بازديد

چكيده: انسان، مستعدّ اتصاف به همهي كمالات است امّا وصول به آنها در گرو تربيت صحيح ميباشد و براي رسيدن به هدف والاي قرب اليالله بايد بهترين شيوهها را انتخاب نمود. به يقين برترين روشها تنها در كلام و سيرهي انسانهاي كامل هر عصر و زمان جست و جو ميشود و چنين انسانهايي براي همهي عصرها و زمانها جز معصومين: كسي نيست. اين مقال در پي آشنايي با اهداف تربيتي امام سجّاد براساس صحيفهي سجاديه، دعاي ابوحمزهي ثمالي و سيرهي رفتاري آن حضرت است.

مقدمه

هدف از تربيت؛ عبادت حق و در نتيجه شناخت خداوند متعال است. تربيت خلق فلسفهي بعثت رسولان و مهمترين وظيفه اولياي الهي است. اهداف تربيتي دوران رهبري امام سجاد در سه محور خلاصه ميشود:

1. هدايت به حق و تميز حق از باطل؛ روشهاي امام براي اجراي اين مقصد متفاوت است. يك روز با خطابهي علي گونه، روز ديگر با تعليم دعا و موعظه، گاهي با پرورش اصحاب و ياران و همچنين با گريه بر امام حسين و شهداي كربلا.

2. اصلاح جامعه اسلامي و رسيدن به حيات طيبه؛ همان گونه كه امام حسين بر اين هدف تأكيد ميفرمايد، امام سجاد نيز آن را از خداوند طلب ميكند. امام پاكيزگي زندگي خويش و اصلاح امّت را در گرو عمل به اوامر و نواهي خداوند ميداند و آن را از پروردگار طلب مينمايد: فأحيِني حَيوةً طَيّبةً تنتظِمُ بِما اريدُ، و تبلُغُ ما اُحِبّ مِن حيثُ لااَتي ما تكرَهُ ول اَرتكِبُ ما نَهَيتُ عَنهُ؛ پس مرا زنده بدار به زندگي پاكيزهاي كه به آنچه ميخواهم پيوسته شود در صورتي كه آنچه را نميپسندي بهجا نياورم و آنچه را نهي كردهاي مرتكب نشوم.

3. توحيد محوري؛ اين هدف مشترك همهي انبيا، اوليا و مربيان الهي است و امام سجاد به تربيت بر مدار توحيد تأكيد ميفرمايد و از همين رو بر مفاهيمي مثل عبوديت، معرفت خدا، ايمان و تقوا تكيه ميكند. مقصود از روشهاي تربيتي شيوههايي است كه براي رساندن متربّي به اهداف مورد نظر استفاده ميشود. اين اصول تربيتي برگرفته از مباني عقلاني يا وحياني است. به عنوان مثال در نظام تربيتي اسلام از آيه شريفهي: ولقَد كرّمنا بني آدم، كرامت ذاتي انسان و حفظ عزّت نفس متربّي را اخذ ميكنيم و براي اجراي اين اصل تربيتي كه حفظ و تقويت عزّت نفس احساس شخصيّت متربي را نتيجه ميدهد، از روشهايي مثل تغافل و عفو و محبّت نيز استفاده ميشود. مربّي با به كارگيري اين شيوهها بر مخاطب تأثير ميگذارد و باعث تحريص، ترغيب و تحريك او به رفتارهاي خوب و دوري از كردارهاي ناپسند ميشود. كلام و سيرهي امام چهارم را در اين روش يادآور ميشويم.

1. روش اعطاي بينش بينش نوعي درك دروني است كه انسان را با واقعيت مورد نظر پيوند ميدهد. ايجاد بصيرت و بينش صحيح نسبت به انسان و جهان از اهداف مهم انبيا است. بينش انسان دربارهي اعمال و رفتار هنگامي كامل ميشود كه از خويش و جهان اطرافش آگاهي داشته باشد، در اين صورت است كه اين روش، مبتني بر اصل تحول باطن ميشود. امام سجاد اين روش را در دو بخش تفكيك فرموده است:

الف. اعطاي بينش در مورد دنيا؛ از ديدگاه قرآن دنيا جايگاه امتحان و مسير رفتن به سوي خداوند است. عالم طبيعت دار بلا و اَمَل و آرزو است كه متاع آن باعث فريب و غرور انسان ميشود: ... فَما مَتاعُ الحياة الدّنيا في الأَخرةِ إلاّ قليلٌ در ادعيهي امام زين العابدين دنيا وسيلهاي براي نيل به مقصد و تنها گذرگاه براي سفر به جهان آخرت ميباشد: ... وَارزُقني الرّغبةَ فيالعملِ لَكَ لإخِرَتي ... حتّي يكونَ الغالبُ عَلَيّ الزّهد في دنياي؛ خداوندا براي آخرتم رغبت در عمل براي خودت را روزيام قرار ده... تا اين كه بيرغبتي نسبت به دنيا بر من غالب باشد. در دعاي ابوحمزه نيز بينش صحيح نسبت به دنيا مورد توجه است. از آنجا كه دنيا دوستي منشأ همهي گناهان ميباشد، امام از خداوند كمك ميخواهد و ميفرمايد: سيّدي أخرج حبّ الدنيا من قلبي؛ مولاي من قلبم را از دوستي دنيا خالي كن. اين روش تربيتي، الگويي براي نيل به كمال است كه براساس آن انسان دلبستهي به دنيا نخواهد بود، بلكه آن را وسيلهاي براي پرورش روح و راهيابي به دايرهي رضايت خداوند و مقام خليفة الّلهي ميداند. در فرازي ديگر، از خداوند كفايت امور دني را طلب ميكند: اللّهمّ صلّ علي محمّد و ال محمّد واختِم لي بِخيرٍ وَاكفِني ما اهمّني مِن أمرِ دُنياي...

ب. اعطاي بينش در مورد انسان؛ در ادعيهي امام انسان داراي حالات و جلوههاي تربيتي متفاوت است. او بايد استعدادها و محدويتهايش را بشناسد تا از آنها در مسير كمال استفاده كند. از نظر امام انسان داراي قابليتهايي است كه با بينش صحيح نسبت به خويش ميتواند زمينههاي رفتار پسنديده را فراهم سازد، بر اين اساس تصحيح بينش انسان دربارهي خود يك روش تربيتي به حساب ميآيد. همچنان كه در قرآن، انسان فقير و خداوند غنيِ حميد است، امام نيز به ضعف انسان اشاره كرده و ميفرمايد: يا غنيّ الأغنياءها نحن عبادك بين يديك، و أنا أفقر الفُقراء إليك، فاجبر فاقتنا بِوُسعك... در دعاي ابوحمزه خود را نيازمند حمايت خداوند ميداند و حفظ خويش را در سايهي حمايت پروردگار طلب ميكند: اللّهمّ احرسني بحراستك، واحفظني بحفظِك.

ج. پرهيز از غفلت؛ امام سجاد اعطاي بينش مربيان به متربّيان را در رفتار نيز آموزش ميدهد. زُهري ميگويد: شبي سرد امام را در حاليكه مقداري آرد و هيزم حمل ميكرد، ديدم. پرسيدم: چه چيز با خود داريد؟ فرمود: آهنگ سفري دارم و زاد و توشه برگرفتم. گفتم: غلام من حاضر است و به جاي شما حمل ميكند. فرمود: خير خودم حمل ميكنم و نفس خود را از چيزي كه مرا در اين سفر نجات ميدهد باز نميدارم. چند روز بعد امام را ديدم و عرض كردم: چنين سفري كه فرموديد نميبينم، فرمود: مقصودم سفر آخرت مرگ بود. آري امام با اين رفتار، بينش صحيح دربارهي مرگ و زندگي را به زهري متربّي منتقل فرمود.

2. روش عفو بخشش عبارت است از: تغيير ارادي و آگاهانهي قلبي و نتيجهي موفقيّت آميز كوشش فعّال براي جايگزيني انديشههاي خوب به جاي افكار بد و احساس هم دردي با خاطي و گذشت از اشتباه او كه با انگيزهي آرامش رواني و پرورش او يا جلب رضايت خداوند صورت ميگيرد. از جمله مكارم اخلاق؛ گذشت از تقصير ديگران است كه در قرآن به آن امر شده است: خُذِ العَفوَ وَ أمُرْ بِالعُرفِ... عفو در صورتي ارزشمند است كه انسان قدرت انتقام داشته باشد، در غير اين صورت سكوت انسان از مصاديق عفو نيست، بلكه از مصاديق كظم غيظ است و كظم غيظ و سكوت اگر از روي ناچاري باشد، منجر به حقد و كينه و باعث سوء ظن، حسد، غيبت و تهمت ميشود. خداوند اوّلين مربي است كه با بخشش اولين متربيّان خويش يعني آدم و حوا، "عَفُوّ" ناميده شد. از اينرو عَفْو و گذشت در تربيت، قدمتي همسان با خلقت انسان دارد. حضرت زينالعابدين در دعاي شانزدهم صحيفهي سجاديه خداوند را با وصف "عَفُوّ" ميخواند و در دعاي التجاء تربيت نفس انساني را تنها در گرو گذشت خداوند از گناهان فرد ميداند. امام ميآموزد كه متربّي بايد متواضعانه در برابر مربّي خطايش را بپذيرد: اللهمّ إن تشأ تَعفُ عَنّا فَبِفضلِكَ، و إن تشا تُعذّبنا فَبِعدلِكَ، يا غنيّ الاغنياء، هانحنُ عبادُكَ بينَ يَدَيك، وأنا افقرُ الفقراء اليك، فاجبُر فاقتَنا بِوُسعِكَ ولاتَقطَع رجاءنا بِمَنعِكَ؛ بارالها، اگر بخواهي ما را عفو كني اين از فضل و بخشش توست، و اگر بخواهي ما را كيفر نمايي براساس عدالت است، اي كسي كه از همهي اغنيا بينيازتري، هم اكنون ما بندگان در پيشگاه تو حاضريم، و من محتاجتر از همه نيازمندان نسبت به [عفو] هستم، بنابراين ناداري ما را با وسعت خود جبران فرما و اميد ما را با دريغ نمودنت قطع مگردان. در اين فراز امام در مقام هدايت ميآموزد كه متربّي بايد نادم باشد و نبايد خطا را تكرار نمايد و باز هم انتظار بخشش داشته باشد، بلكه مربّي ميتواند متربّي را عفو كند يا اگر به تربيت او مضرّ باشد گذشت نكند. در دعاي ابوحمزه نيز امام ضمن آموزش طلب عفو متربّي از مربي با ذكر صفت رحمت الهي به بندگان خطاكار اميدواري ميدهد تا در راه تربيت مأيوس نشوند و به حركت خويش ادامه دهند: أنت يا إلهي أوسعُ فضلاً وأعظمَ حِلماً مِن أن تُقايِسَني بِفِعلي وخطيئتي، فالعَفو فالعَفو فالعَفو؛ اي خدايي كه فضل بيپايان و بردباري عظيم تو برتر از آن است كه مرا با گناهم مقايسه نمايي، از من درگذر. در سيرهي سيّد الساجدين نيز بر روش عفو تأكيد ميشود و امام آن را در برابر نزديكان، غلامان، شيعيان و مخالفان به كار ميگيرد. عمادالدين طبري نقل ميكند: روزي مردي از بستگان [حسنبن حسن] نزد امام آمد و به ايشان دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون حسن از نزد حضرت بازگشت، امام به كساني كه نزد او نشسته بودند فرمود: شنيديد اين مرد چه گفت؟ ميخواهم با من بياييد و پاسخي را كه به او ميدهم بشنويد. امام نعلين خود را پوشيد و به راه افتاد و فرمود: ... والكاظمينَ الغيظَ والعافينَ عَن النّاسِ واللهُ يُحِبّ المُحسنين چون به خانهي حسن رسيدند، امام فرمود: بگوييد سجاد است. حسن بيرون آمد. او ميپنداشت امام زينالعابدين براي تلافي نزد او آمده است. عليبن الحسين فرمود: "يا أخي، إن كُنتَ قُلتَ ما فيّ استغفِرَ الله مَنهُ، وإن كُنتَ قُلتَ ماليس فِيَّ فَغفرالله لك؛ حسن به پاي امام افتاد و بوسه زد و گفت: أستغفرالله بل قُلتُ فيكَ ماليس فيكَ وأنا اَحقَ به". در اين ماجرا امام با سكوت خود و رفتن به خانهي حسن روش رفتاري عفو را به متربّي خطاكار و ديگران آموزش داد؛ چرا كه عفو و گذشت، علاوه بر فوايد و آثار فراوان اخلاقي كه در آيات و احاديث ذكر شده است، و خداوند خود را به اين وصف توصيف فرموده است، در عمل به عنوان عامل مهمّي در تعديل روابط بين افراد و برقراري آرامش رواني نتيجه بخش ميباشد. بخشش، علاوه بر ترسيم روابط بين افراد و كاهش تنشهاي اجتماعي، در تأمين سلامت رواني، كاهش اضطراب و افسردگي، عصبانيّت و پرخاشگري، اختلالات عاطفي و رفتاري، افزايش اعتماد به نفس، و پيشرفت تحصيلي فرزندان بسيار مؤثر و كارآمد است. در شمارهي ديگر به روشهاي: يادآوري نعمت، تغافل، محبت، رفق و مدارا و ... خواهيم پرداخت. ادامه دارد...

روش يادآوري نعمت­ها:

يكي ديگر از روش­هاي تربيتي، شيوه­ي يادآوري نعمت­هاست كه مبتني بر اصل تذكر مي­باشد. اصل تذكر بيان­گر آن است كه گاهي بايد فرد را به آنچه علم دارد يادآور ساخت، چرا كه انسان دچار غفلت از گذشته­ي خويش مي­گردد. در اين روش سعي بر آن است كه آدمي با خويشتن روبه رو شود و به خود بنگرد و حلاوت نعمت­هايي كه به او ارزاني شده را بچشد.([1]) در قرآن كريم نمونه­هاي زيادي از يادآوري­ نعمت­ها در زندگي فردي ديده مي­شود، آن­جا كه به پيامبرش مي­فرمايد:

... ألَم يَجِدكَ يَتيماً فَئاوَي „ وَوَجَدَكَ ضآلاًّ فَهَدي „ وَوَجَدَكَ عَآئِلاً فَأغني „ فَأمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقهَر „ وَأمّا السّآئِلَ فَلاَ تَنهَر „ وَأمّا بِنعمةِ ربّكَ فَحدّث([2])

و هم­چنين در حيات اجتماعي نيز نعمت­ رهايي از ضلالت، تفرقه، خودبيني و ... را متذكر شده است:

... واعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَميعاً وَلاَ تَفَرّقُوا وَاذكُرُوانِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُم إذ كُنتُم أعدَآءً فَألَّف بَينَ قُلُوبِكُم فَأصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إخْواناً وَكُنتم عَلي شَفا حُفرَةٍ مّنَ النّار فَأنقَذكُم مِنّها كذلكَ يُبيّنُ الله لَكُم ءايتهِ لَعلّكُم تَهتدُون([3])

روش­ يادآوري نعمت­ها در كلام امام سجاد(عليه السلام):

امام سجاد(عليه السلام) در دعاي شكر، نعمت­هاي الهي را يادآوري مي­فرمايد:

والحمدلله الّذي أختارلنا محاسنَ الخلق و اجري علينا طيّبات الرّزق؛ ستايش مخصوص خداوندي است كه محاسن و زيبايي­هاي خلقت را براي ما برگزيد و هم­چنين روزي­هاي طيّب و پاكيزه را در اين عالم براي ما به جريان انداخت.([4])

امام(عليه السلام) در فرازهاي ديگر دعا با ذكر نعمت­هاي زير به ستايش خداوند مي­پردازد:

والْحمدُلله علي ما عرّفنا من نفسه، والهمناه من شكره، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيّته و دلّنا عليه من الإخلاص له في توحيد، و جنّبنا من الإلحاد والشّكّ في أمره ...، والْحمدُلله الّذي دلّنا علي التّوبه.([5])

نعمت­هاي يادآور در اين كلام امام (عليه السلام) عبارت است از:

شناخت خدا، اخلاص در توحيد، دوري از شرك و الحاد، هدايت به سوي توبه.

امام(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه نيز يادآور نعمت­ها مي­گردد و در فرازي از دعا چنين مي­فرمايد: أينَ عطاياكَ الفاضلةَ أينَ مواهِبُك الهنيئة؛ خداوندا كجاست نعمت­هاي گوارا و بزرگواري بي حد تو.([6])

در جمله­اي ديگر، امام(عليه السلام) اعمال انسان­ها را در مقايسه با نعمت­هاي الهي بسيار ناچيز دانسته و مي­فرمايد: وما قدرُ اَعمالِنا في جَنبِ نِعمِك؛ ارزش كارهاي ما در قياس با نعمت­هاي تو ناچيز است.([7])

اثر تربيتي اين روش آن است كه مربّي غفلت فرد يا جمع را با ياد آوردن نعمت­هايي كه در گذشته به متربّي يا متربّيان اعطا شده مي­زدايد و در او شور و رغبت تازه­اي براي عمل به وجود مي­آورد.

هم­چنين مربّي بايد خوشي­ها و سختي­هاي زندگي مترّبي را در خاطر او زنده كند، تا وي را براي به ثمر رساندن نعمت­هايي كه در اختيار اوست، فرا خواند و به راه اندازد.

روش تغافل:

تغافل، يعني انسان چيزي را بداند و از آن آگاه باشد ولي با اراده و عمد خود را غافل نشان دهد و وانمود كند كه از آن آگاه نيست. ([8])

تغافل صفتي پسنديده، و يكي از اصول اخلاقي و تربيتي ائمه(عليهم السلام) مي­باشد و داراي آثار درخشاني در تربيت است.

در روايات به تغافل، و فوايد و اثرات تربيتي آن اشاره شده است. امام علي(عليه السلام) در اهميّت تغافل مي­فرمايد: نصفُ العاقل إحتمال و نِصفُهُ تغافُل؛ نيمي از ساختار انسان خردمند بر اساس احتمال و نيمي ديگر به چشم پوشي بستگي دارد.([9])

و نيز مي­فرمايد: كسي كه از بسياري امور تغافل نكند، آرامش و آسايش خود را متزلزل كرده است.([10]) تغافل شاخه­اي از حلم و بردباري است و بدون حلم نمي­توان به آن دست يافت. در اين­باره امام علي(عليه السلام) فرمود: لاحِلمَ كَالتّغافل.([11])

هم­چنين امام(عليه السلام) تغافل نمودن از امور ناچيز را باعث افزايش منزلت تغافل كننده مي­داند، و با بيان مضرّات عدم به كارگيري اين شيوه مخاطب را به اين روش هدايت و تحريك مي­فرمايد:

وعظّموا أقداركم بالتغافل عن الدنّي من الأمور... ولا تكُونوا بحّاثين عمّا غاب عنكم، فيكثر غائبكم ... و تكرّموا بالتّعامي عن الاستقصاء؛ قدر و منزلت خود را با تغافل نسبت به او بالا ببريد... و زياده از اموري كه پنهان است تجسّس نكنيد كه عيب جويان شما زياد مي­شوند... و با چشم بر هم نهادن، از دقت بيش از حدّ در جزييات، بزرگواري خود را ثابت كنيد.([12])

انواع تغافل

تغافل هميشه سودمند نيست. براي آن­كه مقصود ائمه از تغافل به عنوان يك صفت پسنديده روشن گردد، آن را تحت عنوان مثبت و منفي ممدوح يا مذموم بررسي مي­نماييم:

الف. تغافل مثبت؛ مقصود ائمه(عليهم السلام) از تغافل در اخلاق و تربيت اين قسم مي­باشد، يعني انسان چيزهايي را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است، با اين كه فرد خود را نسبت به مسأله­اي كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد به ناآگاهي و بي­اطلاعي بزند، و يا با بزرگواري از كنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروي ديگران شود.

پنهان ساختن عيوب و لغزش­هاي ديگران بسيار پسنديده است، زيرا هر كس كه عيبي دارد سعي مي­كند از ديگران پنهان نمايد. در امر تربيت اگر از متربّي پرده دري شود به آبرو و حيثيت اجتماعي وي خدشه وارد مي­شود، و اين خود نوعي تشويق به خطا است كه باعث گمراهي مي­شود، زيرا اگر نسبت به فرد نگرش مثبت نباشد، از انجام كارهاي ناپسند به صورت علني ابا نخواهد داشت.([13])

البته ممكن است در مواردي حسن نيّت نباشد، بلكه هواي نفس و انديشه­هاي پليد انگيزه و محرّك آن قرار گيرد، از آن جمله:

1. تغافل شخص حسود؛ حسود در كارهاي بد محسود تغافل مي­كند و قصدش اين است كه وي به روش نادرست خويش ادامه دهد تا بين مردم مفتضح شود و آبرويش برود.

2. تغافل انسان سودجو؛ تغافل او از گناه ديگران به مصلحت تغافل شونده نيست، بلكه نفع شخصي خود را در آن مي­داند.

3. تغافل فرد جاه طلب؛ انسان جاه طلب از اخلاق ناپسند ديگران تغافل مي­كند و از زشتي كارهاي آنان سخن نمي­گويد تا اين كه انتقادش موجب آزردگي افراد از او نشود.([14])

شيوه­ي تغافل در كلام علي­بن الحسين(عليه السلام)

روش تغافل مربّي از خطاهاي متربّي در كلام امام(عليه السلام) به دو صورت قابل تقسيم است:

الف. چشم پوشي خداوند از گناهان بندگان؛ خداوند كه مربّي همه­ي بندگان است با پوشانيدن عيوب آنان و رسوا نكردنشان سعي در مقرّب ساختن آن­ها به خويش را دارد. در قرآن كريم([15]) نيز اين روش مورد تأييد قرار گرفته است، زيرا وقتي كه منافقين به قصد طعنه و اذيّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را اُذُن مي­خوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پرده پوشي پيامبر كه مي­خواهد از اين راه منافقين را هدايت فرمايد، با عنوان اُذُن خير و رسول رحمت تعبير فرموده است.([16])

بنابراين قبول توجيه­هاي متربّي از طرف مربّي، زيركي مربّي را خدشه­دار نمي­كند، بلكه مايه­ي بزرگواري مربّي است.([17])

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّي كه از گناه بنده تغافل نموده ـ گويا گناهي را مرتكب نشده است ـ ستايش مي­كند:

والْحمدُللّه الّذي يَحلُمُ عنّي حتّي كانّي لاذنبَ لي([18])

در اين­جا امام(عليه السلام) با لسان دعا، روش تربيتي تغافل را به همه­ي مربّيان آموزش مي­دهد، چرا كه وقتي خداوند براي اصلاح رفتار بندگان از خطاهايشان تغافل مي­فرمايد پس تمامي بندگان در مقام تربيت بايد به اين نحو عمل كنند.

ب. تغافل انسان­ها نسبت به يكديگر؛ از نظر امام(عليه السلام)، تغافل علاوه بر آن­كه در تربيت ضروري است، يكي از اصول مهمّ اجتماعي زندگي آرام و خالي از دغدغه و وسيله­ي سامان يافتن امور دنيايي جامعه­ي انساني به شمار مي­رود، همچنان كه امام(عليه السلام) در وصيّت به فرزندشان در اهميّت تغافل مي­فرمايد:

وَاعلَم يا بُنيَّ إنَّ صلاحَ الدّنيا بِحذافيرِها في كَلِمَتينِ اِصلاحُ شأنِ الْمعاشِ مِلؤُ مِكيالٍ ثُلُثاه فِطنةٌ و ثُلثُهُ تَغافُل، لانّ الانسانَ لايَتَغافَل إلاّ عن شيء قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهٌ؛ فرزندم همانا سامان يافتن همه­ي امور دنيا در دو كلمه خلاصه مي­شود، اصلاح و تأمين معاش زندگي همچون پري پيمانه­اي است كه دو سوم آن به هوشمندي و يك سوّم آن به چشم پوشي است، زيرا انسان تغافل نمي­كند، مگر از چيزي كه آن را مي­شناسد و آگاهي دارد.

امام با بيان اهميت تغافل و فوايد آن ما را به اين سو تشويق و هدايت مي­فرمايد.

روش محبّت:

محبّت يعني دوستي و ميل طبع به سوي چيز لذت دار.([19])

ملامهدي نراقي در تعريف محبّت گفته است: محبّت عبارت است از ميل و كشش طبع به سازگار و لذّت آور.([20]) هم­چنين در تعريف آن گفته شده است: محبّت صفتي در نفس انسان است و به چيزي تعلّق مي­گيرد كه به اعتقاد او داراي خير و خوبي باشد.

محبّت در قرآن و كلام امام سجاد(عليه السلام)

در قرآن واژه محبّت به صورت اسم و فعل هشتاد و سه بار آمده است. در قرآن و ادعيه امام چهارم(عليه السلام) به سه نوع محبّت بر مي­خوريم:

الف. محبت خدا به بندگان مربّي به متربّي؛ از جمله صفات خداوند محبّت او به همه­ي مخلوقات، به ويژه انسان است. در قرآن كريم نيز خداوند بارها محبّت خود را ابراز فرموده است: در آيات زيادي با عنوان إنّ اللهَ يُحبُ الّذين... دوستي­خود را نسبت به پاكان، توّابين، نيكوكاران، متقين، متوكّلين، صابران و اهل قسط مي­فرمايد:

و در جايي ديگرمحبّت متقابل بين خداوند و بندگان را با عبارت: يُحبّهُم و يُحبّونَهُ([21]) فرموده است. هم­چنين در قرآن به فراگيري رحمت خداوند([22])، و مقرّر داشتن مهر و محبّتش به بندگان اشاره شده است.([23])

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي اول محبّت خدا نسبت به بندگان را مورد ستايش قرار مي­دهد:

ثمّ سَلَكَ بِهِم طريقَ إرادته، وَبعثهُم في سبيل محبّته؛([24]) سپاس خدايي را كه مخلوقات را در جهت اراده­ي خود به سلوك واداشته و در طريق محبّت خود مبعوث ساخته است.

در فرازي ديگر از اين دعا امام(عليه السلام) به دوستي بين خدا و بنده اشاره مي­فرمايد: يا حبيبَ مَن تَحبّبَ إليكَ؛ اي دوست­دار كسي كه تو را دوست دارد.([25])

ب. محبّت بنده به خدا متربّي به مربّي؛ اساس تربيت در اسلام محبّت الهي است. بسياري از مردم از مبدأ وجود غافل هستند و تنها به مظاهر وجود توجه مي­كنند، و چون صورت­هايي از كمال را در موجودات مي­يابند آن­ها را محبوب خويش قرار مي­دهند.

و حال آن كه قرآن كريم يكي از اوصاف مؤمنان را محبّت شديد و عشق به خداوند معرفي مي­كند: ... والّذينَ ءامنوا أشدُّ حُبّاً لِلّه...؛ آنان كه اهل ايمانند محب و عاشق خداوند هستند.([26])

محبّت بنده به خدا ـ مهم­ترين مربّي ـ سر منشأ تربيت نيكو و وصول به كمال است. از آن­جا كه محبّت، انسان را به هم رنگي، گذشت، و ايثار در راه محبوب مي­كشاند، اطاعت آور است و در تربيت انسان نقش اساسي دارد.

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه مي­فرمايد:

مَعرفَتي يا مَولايَ دَليلي عَليكَ وحُبّي لَكَ شفيعي إليكَ؛ مولاي من شناختم از تو رهنمايم به سوي توست و محبّتم به تو شفيعم در پيشگاه توست.([27])

در اين فراز امام(عليه السلام) محبّت بنده به خدا را سبب شفاعت از خطا مي­داند.

ج. محبّت انسان­ها به يكديگر؛ عناصر اين محبّت انسان­ها هستند. خداوند روش جذب مردم و بهترين شيوه­ي تربيت را محبّت دانسته و پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به آن امر فرموده است:

فَبِما رحمَة مّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كَنتَ فظَاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَوْلِكَ فاعفُ عَنْهُم واستغْفِرْ لَهُم ... ([28])؛ پس به [بركتِ] رحمت الهي، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدي، و اگر تندخو و سخت­دل بودي قطعاً از پيرامون تو پراكنده مي­شدند. پس، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه....

سازمان­دهي جهان آفرينش بر اساس رحمت و محبّت است و پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) جلوه­ي تام رحمت و محبّت الهي معرفي شده است: وَمَآ أرسَلْنا إلاّ رحمَةً لّلعالمين([29])؛ و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.

رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) با روش محبت، سرسخت­ترين مردم را متحوّل و منقلب ساخت، و در ازاي اين هدايت و تربيت از مردم اجر و مزد طلب ننمود و تنها ولايت و محبّت نزديكانش را طلب فرمود:

... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلاَّ الْمودّةَ فِي الْقُربي ...([30])

علت اين سفارش آن است كه اطاعت يكي از آثار محبت است. با اين روش محب تلاش مي­كند كه به صفات محبوب متّصف شود، به ويژه آن كه دوستي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) بهترين و كوتاه­ترين راه اصلاح، تربيت و تهذيب نفس است.

امام زين العابدين(عليه السلام) از خدا مي­خواهد كه محبّت او را در دل مؤمنين قرار دهد: واجعَل لَنا في صُدورِ المُؤمِنين وُدّ([31])</P>

همچنان كه محبّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در خواست منزلت از درگاه الهي مي­داند:

و بحبّي النّبيِّ الاُمّي القُرشِيَّ الهاشميَّ العربيَّ التَّهاميَّ المكّيَّ المَدَنيَّ ارجوُ الزُّلفةَ لديْكَ؛ خداوندا به دوست داشتن پيامبر درس ناخوانده قرشي هاشمي عربي تهامي مكي مدني، منزلتي را در پيشگاهت اميد دارم.([32])

در ادعيه و سيره­ي عملي امام سجاد(عليه السلام) از روش محبّت براي تربيت و هدايت همه­ي مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّي دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است، و اين بهترين الگو و اسوه­ي عمل براي مربّيان است.

روش رفق و مدارا:

در قرآن كريم وقتي سخن از هدايت و تربيت به ميان مي­آيد به پيامبر امر مي­فرمايد كه حتي با دشمن نيز نرم سخن گويد: فَقُولاَ لَهُ قولاً لّيِّناً...([33])

بر اساس مفاد آيات قرآن و سيره­ي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه(عليهم السلام) در تربيت، اصل بر تسهيل و ملايمت و مدارا است و هر آن­چه همراه با تكلّف و خشونت باشد از اين حوزه خارج است.

مدارا در مراحل اوليه تربيت و خطاهاي ناشي از جهل و غير لجوجانه­ي متربّي ضروري است.

بنابراين در تربيت، اصل بر رفق و مدارا است و اين شيوه زمينه ساز انگيزه­ها و مشوّق متربّي براي پذيرش مباني و راه­هاي تربيت و نزديك شدن او به اهداف تربيتي است.

گاهي متربّي ـ به ويژه نوجوان و جوان ـ بناي ناسازگاري با مربّي را در پيش مي­گيرد. در اين موارد نبايد پاسخ او را با ناسازگاري داد، بلكه بايد با مدارا و رابطه­اي مبتني بر احترام متقابل او را به سازگاري با ديگران سوق دعوت نمود.

رفق و مدارا در گفتار امام سجاد(عليه السلام)

در اين بخش به لحاظ اختصار تنها به رفق و مداراي امام(عليه السلام) با همسايگان مي­پردازيم:

يكي از حقوق مورد تأكيد ائمه(عليهم السلام) در زندگي اجتماعي، رعايت حق همسايگان است. امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه علاوه بر تربيت فردي، ما را به آداب اجتماعي نيز توجّه مي­دهد. دعاي بيست و ششم صحيفه به رفق و مدارا با همسايگان اختصاص يافته است. در آغاز دعا امام از خدا مي­خواهد كه او را در رعايت حق همسايگان و دوستان همراهي فرمايد:

اللّهمّ صل علي محمد و آل محمد، وتَولّني في جيراني و مواليّ العارفين بحقّنا، والمنابذين لا عدائنا بافضل ولايتك؛ خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا در مورد حق همسايگان و دوستانم كه به حق ما معرفت دارند و با دشمنان ما در ستيزند به بهترين صورت ياري فرم.([34])

نيز مي­فرمايد:

وَردهُم بصيرةٌ في حقّي، و معرفةً بفَضلي حتّي يَسعدُوا بي واسعدَ بِهِم؛ خداوندا بصيرت آنان را در حق من و معرفتشان را نسبت به فضل من بيفزاي تا آنان به وسيله­ي من سعادت يابند و من به وسيله­ي آنان سعادتمند شوم.([35])

با وجود آن كه امام(عليه السلام) معصوم است، امّا از خدا مي­خواهد كه: من به وسيله­ آنان سعادتمند شوم اين درخواست امام در بردارنده­ي اين نكته­ي تربيتي است كه روابط اجتماعي سالم در جهت كمال انسان مؤثر است، و چنانچه براساس ملاك­هاي الهي تنظيم شود انسان­ها در رشد و كمال مادي و معنوي و در مسير تربيت به يكديگر ياري مي­رسانند.

رفق و مدارا در رفتار امام زين العابدين(عليه السلام)

در اين بخش تنها به مداراي امام با دوستان ناآگاه مي­پردازيم:

پيامبران و ائمه(عليهم السلام) با افراد به شيوه­هاي مقتضي برخورد مي­كردند. هرگاه لازم بود كه از روش گفت و گو و مدارا دوستان ناآگاه و فريب خورده را كه تحت تأثير تبليغات دشمنان قرار گرفته بودند به راه راست هدايت فرمايند اين شيوه را به كار مي­گرفتند.

امام سجاد(عليه السلام) در سال 61 هجري در مسير كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام سيره را به شكل عملي پياده كرد. آن هنگام كه اسيران اهل بيت(عليهم السلام) به شام وارد شدند، مردي جلوي امام ايستاد و گفت: سپاس خدايي كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد و اميرالمؤمنين را بر شما پيروز گردانيد.

علي­بن الحسين(عليه السلام) خاموش ماند تا آن مرد شامي آن­چه در دل داشت بر زبان آورد.

آن­گاه امام(عليه السلام) از او پرسيد: قرآن خوانده­اي؟

ـ آري.

ـ اين آيه را خوانده­اي: ... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيْهِ أجراً إلاَّ الموَدّةَ في القُربي...([36])

ـ آري.

ـ و اين آيه را: وَءاتِ ذَالقُربي حقّهُ...([37])

ـ آري.

ـ و نيز اين آيه را: ... إنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ الْبَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهِير([38])

ـ آري.

ـ اي شيخ اين آيه­ها در حق ما نازل شده است، ماييم ذوي القربي، ماييم اهل بيت پاكيزه از هرگونه آلايش.

پيرمرد دانست آن­چه درباره­ي اسيران شنيده است درست نيست، آنان خارجي نيستند، بلكه فرزندان پيغمبرند، و از آنچه گفته بود پشيمان شد و گفت:

ـ خدايا، من از بغضي كه از اينان در دل داشتم به درگاهت توبه مي­كنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بيزارم. و چون اين خبر به گوش دشمن رسيد او را به قتل رسانيد.([39])

در اين­جا امام(عليه السلام) آن مرد را در مسير تربيت صحيح مي­بيند؛ چرا كه او سخنش را با حمد خدا آغاز مي­كند: سپاس خدايي كه شما را ...، امّا تبليغات دروغين حكومت شام روي او تأثير گذاشته بود. از اين­رو امام با استفاده از روش رفق و مدارا اهانت­هاي او را گوش مي­دهد و با نرمي و ملاطفت با او سخن مي­گويد تا او را به راه راست هدايت كند و در مسير تربيت علوي قرار گيرد.

رفق و مدارا باعث جلب قلوب متربّيان و ايجاد انس و الفت مي­شود. مدارا با اعضاي خانواده، اطرافيان، همسايگان و افراد جامعه يكي از درس­هاي عملي امام چهارم(عليه السلام) است.

اشاره:

در نوشتار پيشينِ بررسي شيوه­هاي تربيتي حضرت سيدالساجدين(عليه السلام)، به روش­هاي يادآوري نعمت، تغافل، محبّت، و رفق و مدارا پرداختيم. در ادامه با ديگر راه­بردهاي تربيتي چهارمين امام مكتب انسان ساز اسلام آشنا مي­شويم:

روش انذار و تبشير

يكي از روش­هاي كاربردي همه­ي پيامبران براي هدايت مردم "انذار و تبشير" است.

"انذار"، به معناي اعلام خطر و بر حذر داشتن و هشدار دادن از عواقب سوء اعمال زشت است.

و "تبشير"، به معناي نويد، و مژده و بشارت دادن در قبال انجام كارهاي نيك مي­باشد.

كاربري تربيتي انذار و تبشير

استاد شهيد آيةالله مطهري(قدس سرّه) با ذكر يك تشبيه به توضيح و كاربرد آن مي­پردازد:

تبشير، "قائد" است و انذار، "سائق". قائد يعني جلوكش. كسي كه مهار اسب يا شتري را مي­گيرد، از جلو مي­رود و حيوان از پشت سرش، او را مي­گويند "قائد" و "سائق" آن كسي را مي­گويند كه از پشت سر حيوان را مي­راند. تبشير حكم قائد را دارد يعني از جلو مي­كشد، و انذار حكم سائق را، يعني از پشت سر مي­راند، و هر دوي اين­ها يك عمل انجام مي­دهند. حال اگر اين دو با يكديگر باشد، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق، يكي از جلو حيوان را بكشد و ديگري از پشت سر حيوان را براند، هر دو عامل در آنِ واحد حكم­فرما بوده است. و اين دو براي بشر ضروري است، يعني تبشير و انذار هيچ كدام به تنهايي كافي نيست. تبشير شرط لازم هست، ولي شرط كافي نيست. انذار هم شرط لازم هست، ولي شرط كافي نيست. اين­كه به قرآن كريم "سبع المثاني" گفته مي­شود شايد يك جهتش اين است كه هميشه در قرآن تبشير و انذار مقرون به يكديگر است، يعني از يك طرف بشارت است و نويد، و از طرف ديگر انذار و اعلام خطر.([1])

بنابر اين كاربرد انذار و تبشير در تربيت اصلاحي براي رشد و كمال متربّي است. انذار مانع حركت فرد به سوي پستي مي­شود؛ به عبارت ديگر انذار به عنوان عاملي بازدارنده در تربيت نقش مهمي ايفا مي­كند. همچنان­كه استاد مطهري(قدس سرّه) در اين زمينه مي­فرمايد:

عامل ترس، عامل فرو نشاندن است، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهاي عالي نيست، ولي عامل جلوگيري [از رشد] استعدادهاي پست و پايين و عامل جلوگيري از طغيان­ها است.([2])

علاوه بر ادعيه، در مواعظ امام نيز سخناني كه صريحاً تبشير يا انذار فرموده­اند، فراوان ديده مي­شود. "انذار"هاي حضرت در نهي از رذايل اخلاقي بيشتر با لفظ "ايّاك" شروع مي­شود. همچنان كه در وصيّت به فرزندشان، سرعت گذر عمر را يادآور شده و او را از آرزوي دراز نهي مي­فرمايد: ... فَايّاكَ والامَل الطّويل....([3])

نيز براي نهي از عمل ناپسند غيبت، آن را به خوراك سگ­هاي جهنم تعبير فرموده ­است: ايّاكَ والغَيبة فانّها اِدامُ كِلابِ النّار.([4])

به منظور تربيت يكي از فرزندان، او را از مصاحبت با فاسق، كذّاب، بخيل، احمق و قاطع رحم، نهي مي­فرمايد و از عواقب آن انذار مي­دهد.([5])

امام سجاد(عليه السلام) براي تشويق به كسب فضايل اخلاقي و انجام اعمال خير، از شيوه­ي بشارت به ثواب و رضوان الهي استفاده مي­فرمايد؛ آنچنان كه براي ترغيب به اخلاق نيك و خوشرفتاري، به ثواب زياد در ازاي آن بشارت مي­دهد: أفضل ما يوضَعُ في الْميزان حُسن الْخُلق.([6])

امام(عليه السلام) با استفاده از انذار و تبشير، و آگاهي دادن و ايجاد بينش در متربّيان آنان را به اصلاح رفتارهايشان ترغيب مي­كند، همچنان كه اين روش در تشويق ايجاد رفتارهاي خوب و پسنديده مؤثر است.

انذار و تبشير، به عنوان محرك بيروني به متربّي حسّ انتظار براي پاداش و كيفر مي­بخشد، و او درحالتي از انتظار به انجام اعمالي تشويق مي­شود كه برايش پاداش اُخروي در بر دارد و او را از عذاب­هاي سخت دور مي­سازد.

در شيوه­ي تربيتي امام سجاد(عليه السلام) از انذار و تبشير براي هدايت متربّيان نيز استفاده شده است. از آن­رو كه امام(عليه السلام) خود انساني وارسته و كمال يافته است و اعمال نيك را نه به خاطر شوق به ثواب موعود، و ترس از عذاب موعود، بلكه براي رضاي خداي متعال انجام مي­دهد، اما استفاده از اين عبارت­ها در مناجات به جهت ايجاد انگيزه در متربّي براي انجام رفتارهاي شايسته و ترك رفتار ناسزا است. امام(عليه السلام) از اين دو روش براي ديگر سازي و تربيت مردم و فرزندان و اطرافيان استفاده مي­فرمايد.

به كارگيري اين شيوه از سوي امام(عليه السلام) مي­تواند الگوي عملي براي همه­ي مربّياني باشد كه مي­خواهند با روش­هاي صحيح، متربّيان را به اهداف تربيت توحيدي نزديك نمايند.

روش ابتلا

ابتلا به معناي غم، اندوه، رنج و نيز به معناي آزمودن در خير يا شر، آزمايش در نعمت يا مِحنت، گرفتاري شخص به نيكي يا بدي است.([7])

امتحان به اين معناست كه كاري را به كسي پيشنهاد مي­كنند، يا او را در حادثه يا واقعه­اي قرار مي­دهند تا به وسيله­ي آن صفات باطني او مانند: اطاعت، شجاعت، سخاوت و عفّت را دريابند. اين روش هميشه در صحنه­ي عمل مي­باشد.([8])

ابتلا و امتحان براي درك و تشخيص صلاحيت­ها و توانايي­هاي متربّي است. امام خميني(قدس سرّه) در تعريف امتحان مي­فرمايد:

بعثت رُسُل و نشر كتب آسماني همه براي امتياز بشر و جدا شدن اشقيا از سُعدا و مُطيعين از عاصين است و معناي امتحان و اختيار حق، همين امتياز واقعي خود بشر است از يكديگر.([9])

ابتلا در قرآن كريم

در قرآن كريم بارها به مسأله امتحان الهي اشاره شده است، امتحان براي علم مربّي به لياقت­هاي متربّي در باب خداوند منظور نيست، بلكه براي آن است كه به درجات معنوي و كمال بنده افزوده شود؛ از اين­رو بندگان در معرض امتحان قرار مي­گيرند: أحَسِبَ النّاسُ أن يُترَكوا أنْ يَقولُوا ءَاَمَنّا وَهُم يُفتَنون.([10])

قرآن كريم گاهي از بلا به عنوان وسيله­ي نعمت استفاده كرده است كه "بلاي حسن" نام دارد و برخي اوقات آن را وسيله­ي مصيبت­ها و مشكلات مي­داند كه به آن "بلاي سيّء" گفته مي­شود.([11]) چنان­كه درباره­ي قوم بني اسرائيل مي­فرمايد: ... وَ بَلوْناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّيِّئات...([12]) و همچنين فرموده است: ... وَ لِيُبْلِيَ الْمؤمِنينَ مِنهُ بَلء حَسناً...([13]) همچنان كه در برخي آيات امتحان به خير و شر را وسيله­ي آزمودن معرفي مي­فرمايد: ... وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيرِ فِتنَةً و ....([14])

ابتلا در ادعيه­ي امام سجاد(عليه السلام) :

امام چهارم(عليه السلام) در ادعيه به اين روش اشاره مي­فرمايد. در دعاي هنگام بيماري به ستايش خداوند مي­پردازد، امّا اين مدح و ستايش فقط براي نعمت نيست، بلكه او را به هنگام بيماري نيز مي­ستايد:

اللّهمّ لك الحمدُ علي ما لَمْ أزل أَتصرّفُ فيه مِن سلامَةِ بَدني، ولكَ الحمدُ علي ما أَحْدَثت بي مِن عِلّة في جسدي.([15])

نكته­ي تربيتي اين عبارت، آموزش قدرشناسي از نعمت سلامتي است كه نتيجه­اش رشد و تكامل انسان و آگاهي به ضعف­ها است.

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي سي و ششم صحيفه سجاديه، هنگام شنيدن صداي رعد، از خداي متعال طلب باران رحمت مي­فرمايد؛ باراني كه به بلاي سيّء تبديل نشود:

فلا تُمْطِرنا بِهِما مِطرَ السَّوء، ولاتُلبِسنا بِهِما لِباسَ البَلء([16])؛ خداوندا به واسطه­ي ابر و رعد و برق باران عذاب را بر ما مبار و به واسطه­ي آن­ها لباس محنت و بلا بر ما نپوشان.

پايان

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد